( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

ـ ـ ـ

گور سبز قصه هامه ٫ کی میگه این کهکشونه

کی میگه که راه شیری تو فضا رنگین کمونه ؟ !

کی میگه ستاره بازی کار چشمای نجیبه ؟

کی میدونه حال و روزم چقدر عجیب غریبه ؟

من عجیبم ٫ تو غریبه ٫ دلت از زندگی سیره

میخوای آروم بشی اما دست و پات یه جایی گیره

تا حالا شده توی خواب دلت از غصه بگیره ؟

تا حالا شده که قلبت یهو تب کنه بمیره ؟!

توی سفره نون و دوغه ٫ سحرا چه بی فروغه

نه صدایی ٫ نه سکوتی ٫ میدونم همش دروغه

.......

بابا بیخیال ٫ مگه من آدم اهل بهشتم ؟ !

من فقط از سر افسوس دو سه جمله ای نوشتم.

غریب

 

مادربزرگ !

گم کرده ام در هیاهوی شهر

آن نظربند سبز را ٫

که در کودکی بسته بودی به بازوی من .

در اولین حمله ناگهانی تاتار عشق

خمره دلم

بر ایوان سنگ و سنگ شکست

دستم به دست دوست ماند

پایم به پای راه رفت .

من چشم خورده ام

من چشم خورده ام

من تکه تکه از دست رفته ام

در روز روز زندگانیم .

                 شعر از مرحوم حسین پناهی

  من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم

   حرفی از جنس زمان نشنیدم ...

 

سالهاست دفترم را به شوق یک اتفاق بزرگ سیاه کرده ام . زندگی اتفاق که نیست ......نمی دانستم !

سالهاست دنبال بوی باران می گردم . عجیب نیست که تو را عاشق شدم ... هنوز عوض نشده ام . هنوز هم دلم هوای کناره کوه را دارد . با یک بغل گل سفید . هنوز هم بهانه می گیرم . هنوز هم تو را که نیستی می خواهم . تو را ٫ که هنوز نیامده ای . از اول نیامده بودی ! و من چرا آمدنت را شعری کردم تا بسرایمت ؟

هنوز هم بهار نارنج را ٫ که خوب است ٫ نبوییده ام ! هنوز هم آبی اقیانوس به تنم نخورده است ! هنوز هم نیامدنت را نفهمیده ام !        هنوز هم هر وقت دلم میگیرد ٫ تو را می نویسم . تو....صدای همه لحظات قشنگی که عاشقم میکند ....

دلم خوش است که نیامدنت را دیده ام ! نیامدنی که هیچ کس         نمی فهمد . که هیچ کس نمی بیند ! دلم خوش است که شبیه شعر بر من نازل شدی ٫ که مرا فهمیدی ......

ولی هنوز نفهمیده ام که چرا آدمها سوگند بزرگشان را فراموش کرده اند ........ 

هنوز هم بهانه می گیرم  .                                                                

هنوز هم عوض نشده ام .........

 

                                

دربدر تر از باد زیستم

در سرزمینی که گیاهی در آن نمی روید

ای تیز خرامان

لنگی پای من

از ناهمواری راه شما بود ....

                                          -احمد شاملو -

 

نفرین به هر چه بوی گند میده ........نفرین به زندگی تو !

باور کن اونور این قبله ای که تو روبروش وایستادی هیچ خدایی وجود نداره ....

کاش یکبار هم خدای زندگی منو میدیدی....کاش نمی ترسیدی ..

 

توی پرانتز : من فقط یه کم عصبانی ام ٫ همین .

 

تنهایی

 

                                   

 

در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست

دل من

که به اندازه یک عشق است

به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد

به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای

و به آواز قناریها

که به اندازه یک پنجره می خوانند ....

 

                                         ـ فروغ فرخزاد ـ

دستهایم بوی شعر نمی دهند

که تو نباشی

شعر هجوم لحظات قشنگی است

که تو در تمامشان خانه کرده ای

و من

عابرتر از آنم

که لحظه ای را ٫ حتی

در کنار تو

آسوده باشم .

 

همین امسال

اواخر بهار ٫ شکوفه خواهم داد

و تو

آن دست مقدسی هستی

که به شوق بوئیدن

می چینی ام !

چرا من ؟

 

آرتور اچ قهرمان افسانه ای تنیس هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت ٫ با تزریق خون آلوده به بیماری ایدز مبتلا شد. طرفداران آرتور از سرتاسر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش می فرستادند. یکی از دوستداران وی نوشته بود : چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرد ؟

آرتور در پاسخ این نامه چنین نوشت :

در سرتاسر دنیا بیش از پنجاه میلیون کودک به بازی تنیس علاقمند شده و شروع به آموزش می کنند . حدود پنج میلیون از آنها بازی را به خوبی فرا می گیرند . از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس را حرفه ای می آموزند و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند . پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند . پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات ویمبلدون را می یابند چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی می رسند و دو نفر به مسابقات نهایی .

وقتی که من جام بهترین تنیس باز جهان را در دست گرفتم هرگز از خدا نپرسیدم که خدایا چرا من؟ و امروز که درد می کشم هم اجازه ندارم از خدا بپرسم :خدایا چرا من ؟

حالا هی تو بگو وبلاگ بازی هم شد کار ٫ برو به زندگیت برس دختر ! !

کدوم زندگی عزیز من ٫ ما حتی بلد نیستیم ادای زنده ها رو در بیاریم ٫ قاطی مرده ها هم که راهمون نمی دن . روزگار از این برزخی تر دیده بودی ؟

دلم روزای آروم می خواد .......

 

                                                                        

دلم یه ده می خواد . یه ده خوشگل با یه عالمه غاز وحشی !

کسی یه آشنا تو دامنه کوههای آلپ نداره ؟ !