( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

شرشر بارون و صدای رعد و برق و جیغ و داد دخترای دبیرستان کنار بیمارستان  ..... اونقدر سرو صدا کردن که دلم میخواد کنارشون بودم . رفتم تو حال و هوای دبیرستانی خودم . اون وقتها بیشتر بارون می اومد . روزهای دبیرستان پر بود از خاطره های بارونی....

امروز که خارج از ساعت اداری توی اتاق کارم پشت میکروسکوپ نشستم ...از شرایطم راضی ام ؟؟؟!!

یاد پیرزنی افتادم که چند روز پیش دعام می کرد : الهی هر جا بری یه درخت جلو پات سبز شه ...

نمی دونم یعنی چی ولی دعای قشنگیه ......

پنجره بازه ... بوی سنجد تمام اتاق رو پر کرده ......

 

توی پرانتز : من هنوز هم به معجزه ایمان دارم و به خدایی که همین نزدیکیست ...

 

...بالهای تازه...

در انتهای بن بست نیز راه آسمان باز است.
.
.
.
تو
پرواز کردن را بیاموز!!!

(وحیده)

 

                  این نیز بگذرد .....

 

بهار ....

 

نم نم بارون و بوی یاس و عطر سنجد ....

دوباره عاشق شدم !

 

...دنیای عجیبی است...

خدا را چه دیده ای!
.
.
.
سیب تا به زمین بیافتد
هزار بار می چرخد.

(وحیده)

 

 نمی دانم تو به پابوس خواب من آمدی

 یا من

 به پای بوسه های تو ...

 

؟

 

  خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن ؟

 ..

 ..

..

تا ببینیم سر انجام چه خواهد بودن !

 

 

  آرام تویی

              دام تویی

                        دانه تویی ... تو !