شرشر بارون و صدای رعد و برق و جیغ و داد دخترای دبیرستان کنار بیمارستان ..... اونقدر سرو صدا کردن که دلم میخواد کنارشون بودم . رفتم تو حال و هوای دبیرستانی خودم . اون وقتها بیشتر بارون می اومد . روزهای دبیرستان پر بود از خاطره های بارونی....
امروز که خارج از ساعت اداری توی اتاق کارم پشت میکروسکوپ نشستم ...از شرایطم راضی ام ؟؟؟!!
یاد پیرزنی افتادم که چند روز پیش دعام می کرد : الهی هر جا بری یه درخت جلو پات سبز شه ...
نمی دونم یعنی چی ولی دعای قشنگیه ......
پنجره بازه ... بوی سنجد تمام اتاق رو پر کرده ......
توی پرانتز : من هنوز هم به معجزه ایمان دارم و به خدایی که همین نزدیکیست ...