( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

موش مردگی !

تابستون گذشته یه روز بر حسب اتفاق یه موش سیاه تپل خوشگل اومد تو مرکز ما . اونقدر دوست داشتنی بود که وقتی رو دو تا پاهاش می ایستاد و زل می زد بهت ، دلت میخواست بری ماچش کنی . شده بود تنها رفیق من تو این ساختمون بی رفیق ! کم کم بهش عادت کرده بودم . اما از اونجایی که بودن موش تو یه آزمایشگاه میکروبشناسی همیشه خطرناک بوده و هست ، باید می کشتیمش . نیم کیلو سم موش به خوردش دادیم و هر روز سرحال تر میشد . آخر سر با لنگه کفش زدن تو سرش و طفلکی مرد !

حکایت عشق ، حکایت همین موشه است . هر اندازه ملوس و دوست داشتنی ، هر چقدر بهش عادت کرده باشی ، آخر سر باید با یه لنگه کفش بزنی تو سرش !

 

اگه خدا یه فیل به مهربونی هورتون باشه ، دیگه خیالم از بابت زندگی راحته .

 

... برزخ ...

امسال اردیبهشتم در برزخ گذشت!
فقط خدا می داند
بعد از این در بهشت خواهم بود
یا
در جهنم...


افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت

(وحیده)

این روزها هر چقدر زندگیمو مرور میکنم ، دلیل اتفاقاتی که برام افتاده بیشتر از اونکه قانعم کنه ، سرگیجه هام رو بیشتر میکنه ......

.......

من کجای زندگی ایستاده ام ؟؟؟

.

.

.

خسته ام ، خیلی خسته ....

 

غیرت ملی !!!

 

پایتخت نشینان متعهد و مسئول دل نگران کم آبی و خشکسالی شده اند ! ....

ما هشت سال بی آب و خشک را گذراندیم و هیچ عزیز دلسوزی حتی نفهمید .... آب که از سر ما گذشته ، شما فکری به حال خودتان بکنید برادران !

 

قیصر امین پور :

 

چه اسفندها....آه !

چه اسفندها دود کردیم !

برای تو ای روز اردیبهشتی

که گفتند این روزها می رسی

                                      از همین راه !

 

 

آنقدر زمانه با دلم بد تا کرد

تا بالاخره دل مرا تنها کرد

تنها شدم و جهان تماشایی شد

آنگاه تو را برای من پیدا کرد !

 

سهراب سپهری

 

شراب  باید خورد

و در جوانی یک سایه راه باید رفت

همین ....