گفته آمد که به دلجویی ما می آیی
دل ندارم ، که به دلجوش نیازی باشد !
به جان خودم هیچ آدمی ، اونقدر که باید ، آدم نیست !
یحتمل نزدیک روانی شدنم !
دست و پا می زنم توی برزخی که نمی دونم چرا توشم !
دست به هر سمتی دراز کردم ، شاید ....... ولی ........
دلم،گریه می خواد ،نه ، گریه نه
دلم می خواد راه برم ، بزنم تو سرما برم برسم به ...... به کجا ؟
زندگیم شطرنجی شده ! دیگه خودمم ، خودمو نمی شناسم !
باور می کنی مدتهاست هیچ چیزی شادم نکرده ؟! احمقانه است ولی ، بی هدف شدم گوش کر زندگی هیچ وقت صدای منو نشنید ، دیگه نه حوصله ی گلایه کردن دارم ، نه قدرت فریاد زدن .
(من اما هنوز زنده ام
و فردا روز دیگریست ! )
دیگه حرفای خودم رو هم باور ندارم !
می خوام بخوابم ، فردا صبح باید برم سرکار .
بازم مثل همیشه تک بود