به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی
به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر بردهی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ...
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند،
و ضربان قلبت را تندتر میکنند،
دوری کنی ....
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامی که با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگیات
ورای مصلحتاندیشی بروی ....
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری
شادی را فراموش نکن ...
"نگذار که به آرامی بمیری"
میدونی خیلی بهش نیاز داشتم....
پس اینطوری که زنده موندن خیلی سخت شد .
و با این شرایط جلوی مردن و گرفتن کار حضرت فیله .
سلام خواهری
خیلی قشنگ بود
واقعا لذت بردم
شادباشی...
فعلا...
من زنده بودم
اما
انگار مرده بودم
.
.
.
گویی به آرامی مردن توفیر بسیار دارد با فراموشی شادی
لکن معرکه بود همشیره . معرکه بود
سلام...
خیلی موافقم... تمام این شعر رو دوست دارم..
کاشکی بتونیم اراده کنیم که به سادگی نمیریم...حداقل زمانی که زنده ایم مرده نباشیم!
همین.
همه ی این کارها رو هم اگه بکنیم باز هم به آرامی به مرگ نزدیک میشویم
میسوزد و میسوزاند مرا
و به خیال خود
نورانی کرده شب تار زندگانیم را
شمع پست روزگار
شاد وپیروز باشی
بالای تختم
درست جایی که صبح ها
چشمم بهش باز می شه
این شعرو. نوشتم و چسبوندم
که یادم نره
فک می کنم شاعرش
پابلو نروداست
با سلام
ممنون که سر می زنید و خبر می کنید
چند روز یه با نرودا آشنا شدم
شاعر زندگی و ضد جنگ و البته شاعر عشق
آنجا که گفت:
هوا را از من بگیر
خنده ات را نه!...
من فقط تونستم به خودم فکر کنم به اینکه شاید مدتها پیش شروع به مردن کرده باشم
گاهی حس میکنم مردم فقط هنوز خبر ندارم و گاهی هم در اانتهای حیات هستم ... تو فکر میکنی چی میشه که اینجوری میشه ؟ :)
یاد ت نره شادی کنی ....
از ته دل با تمام سلول هات . شادی همیشه خنده نیست . شدی یعنی رضایت از خود زضایت از...
راضی باشی همیشه
خیلی سخته!
ولی اگه بشه
چقدر زیبا ...
خیلی از ماهارو به زندگی روزمرگی و مرگ تدریجی عادت دادند و روزگار ازمون یه روبات ساخته که هر روز فقط به انجام یک سری کارها می پردازیم و اصل زندگی رو از یاد بردیم.من هم امیدوارم که به آرامی نمیریم.
به به چه عجب وحیده خانوم بعد از مدتها افتخار دادن یه سری به ما فقیر بیچاره ها زدند.خیلی کم پیدا شدین سایه تون سنگین شده
به هر حال از اینکه بعد از مدتها کامنت تو دیدم خوشحال شدم امیدوارم هر جا هستی شاد و سالم و سرحال باشی.
سلام
خوبی؟
می بینم که متحول شدی
خیلی خیلی زیبا بود
فعلا...
سلام
خوبی؟
آپم
فعلا...
سلام سعیده جان، حال و احوال؟
حس خوبی داشتم به این نوشتت انگار دقیقا با من بودی یا برای من نوشته بودی
شاید به این تلنگر نیاز داشتم
در نقطه و جایی تصمیم به حرکت می گیری ..
اگار الان باید شروع به حرکت کرد ..
تکانی باید خورد ..
اینجا نقطه شروع است ..
زمانش مهم نیست ..
حالا ...
حرکت کن ....
سلام بر تو مهربانم ...
کلام ماندگار به رسم عادت دیرینه از برای آنان که دوستش دارند و می خوانندش ...
به روز شد ...
زندگیتان سرشار از عشق ...
یه سر به کاکتوس ما هم بزن . . .
با سلام
به روزم با چند کاریکلماتور
سری بزنید
سلام...چه جالب! امشب یک وبلاگ دیگه هم این شعر پابلونرودا رو انتخاب کرده بود...خیلی پر محتواست
مرسی
چقدر اعتماد به نفس .. چقدر جسارت .. با تمرین می شه بهش رسید !