( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

شعری از مهرداد محمدی :

بگذار هر چه نمی خواهیم بگویند 

بگذار هر چه نمی خواهند بگوییم 

باران که بیاید 

از دست چترها کاری ساخته نیست 

ما اتفاقی هستیم 

که افتاده ایم . 

 

شعر از مهرداد محمدی - 

زمین به پایان خویش نزدیک می شود . 

     ما فرزندان آخر زمانیم ... 

 

هی عوضی من از این لینکای مسخره خوشم نمیاد . 

دیگه برای من کامنت نذار لطفا .

هذیان ...

رفیق شاعرانگی ام 

دیریست 

دل به آبی ها نمی بندد 

و من 

پشت پرچین خاطره هایم 

پی پیدا کردن واژه 

گم شده ام .... 

چشمهای قشنگی که به دنیا زل زده بود ...

روزگارم 

شبیه گیلاس است 

وقتی 

توی مشتت فشارم میدهی 

و من 

چکه چکه 

روی زمین می افتم .