بگذار هر چه نمی خواهیم بگویند
بگذار هر چه نمی خواهند بگوییم
باران که بیاید
از دست چترها کاری ساخته نیست
ما اتفاقی هستیم
که افتاده ایم .
شعر از مهرداد محمدی -
رفیق شاعرانگی ام
دیریست
دل به آبی ها نمی بندد
و من
پشت پرچین خاطره هایم
پی پیدا کردن واژه
گم شده ام ....
روزگارم
شبیه گیلاس است
وقتی
توی مشتت فشارم میدهی
و من
چکه چکه
روی زمین می افتم .