( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

اینکه این روزها 

عاشقی در حوصله ی من نمی گنجد 

چیز غریبی نیست 

عجیب اینست 

که من باشم 

تو باشی 

روزگار باز هم پی واژه بگردد ! 

 

پ ن : 

سلام ای غرابت تنهایی 

اتاق را به تو تسلیم میکنم 

چرا که ابرهای تیره همیشه 

پیغمبران آیه های تازه ی تطهیرند .... 

می بینی 

هنوز هم 

شبها که خوابم نمی برد 

مینشینم 

و هذیانهایم را بهم میبافم . 

روزها مینویسمشان توی دفترم 

تا فراموش نکنم . 

خنده ندارد 

من این جور زندگی کردن را 

خودم خواسته ام . 

 

پ.ن بیربط:  

دولت آنست که بی خون دل آید به کنار    ورنه با سعی و عمل ، باغ جنان اینهمه نیست 

لبریز موجم 

ساحلی آرام میخواهم 

تنها و ساده 

هر کس مرا پیدا کند مال خودش . 

 

-  روشن سلیمانی