من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
درباره من
بی دلیل آسمان ابریست
بی دلیل باران می بارد
بی دلیل دلتنگ شده ام
در این ازدحام فکر و قهر و دغدغه
بی دلیل شعر می گویم
ملامتم مکن
من که دریا نیستم
من تنها شاعری هستم تهیدست
که به بهانه ابرو باران و قهر
شوریده می شود
وشعر می گوید.
ادامه...
...و چه فرقی میکند وقتی تنها میخواهی تنهاییهایت را در آغوش نگیری
از دیروزها نوشتم...بخوانیدش، با نام "امروز"
ماه اما هنوز هم آنقدر روشن است
که شبهای ما در تاریکی غرق نشوند...
سلام دوکسم وب خوشملی داری خواستی یه سرم به مابزن
چه زیبا !
سلام دوست شاعرم
بعد از فیلتر شدن وبلاگ " دری به باغ پریشانی " با غزلی دیگر در وبلاگی دیگر
_ غزل ، عشق است _ بروزم .
سبزمون کنید !
در ضمن اگه زحمت نیست لینک رو اصلاح کنید
بزودی لینکتون میکنم و به دلم سنجاق !
درود و بدرود !
سلام به شاعر ارجمند - سعیده ی عزیز ! -
مرسی از اومدنت ! لینک شدین با افتخار !
راستی این « دری به باغ پریشانی » مرحوم شد لینک رو اصلاح بفرمایید !
زیباست اما وقار شعر های قبلت را نداره
احتمالا مال چند سال پیشه
ولی باز هم دوست داشتنیه
موفق باشی