"چند روزیست دلم در تب و تابی دگر است"
"و گمان می رود آغاز عذابی دگر است" *
"با خرابات نشینان ز کرامات ملاف "
این سخن ها همه از شاعر نابی دگر است
روزهایم همه تکرار عذابی سیهند
دلخوشیهام همه شکل حبابی دگر است
من همان روز که از چشم تو غم نوشیدم
دیده بودم دل تو چشمه ی آبی دگر است
"روزگاریست دلم کعبه ی مقصود ندید "
قبله ام ، معبد من ، سمت سرابی دگر است
آه ، دیشب دل من غرق تماشای تو بود
چشم تو مست تماشای شرابی دگر است
به کجا می بری ام بخت ستمدیده ی من !
خانه ام جای دگر ، رو به خرابی دگر است....
* با کسب اجازه از شاعر گرانقدر علی محمد محمدی
سلام
سعیده
گل کاشتی دختر
خیلی قشنگ بود
در خور ستایش شعرت چیزی به نظرم نمی یاد
ممنونم آنای عزیز
نظر لطفته :)
سلام شاعر !
فکر میکردم بر طبق سنت ناحسنه ات ماهها این غزل بر تارک وبلاگت خودنمایی میکند و فرصت برای نقد کردن غزلت هست اما بعد از چند روز گرفتاری مراجعه کردم و دیدم چاتر و البته بچه هم هست !!
غزل قشنگت را خواندم و لذت بردم!
اگرچه من و تو در قافیه ها و ردیف و وزن این غزل با هم مشترک اندیشیدیم و حتی به احترام نامحترم من بیت اول را در گیومه قرار داده اید ولی غزل شما قشنگتر و جذاب تر است
دو بیت آخر و ماقبل آخر بیشتر به دلم نشست اگر چه در بیت آخر "خراب" صفت است و معمولا با چیز دیگری بایستی همراه باشد و تنها نمی آید
مثلا با خانه خراب ، یا روح خراب و ...
اگر تنها بیاید بصورت خرابه می آید نه خراب تنها !
امیدوارم بازهم غزل های خوبت را در تارنمایت بخوانم
غزلهایت هماره جاری !