باورت نمی شود ، ولی دلم میخواهد حرف بزنم...
با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام؟
حرف بزن! ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
حرف بزن، حرف بزن، سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
ها به کجا میکشی ام خوب من ؟
ها نکشانی به پشیمانی ام..
_ محمدعلی بهمنی _
کتاب داره این شاعر؟!
اسم کتابش چیه؟!
شاعر شنیدنی است ....
سلام شاعر
وقتی اولین بار سال 75 در جریان یه اردوی ورزشی این غزل رو تو اتوبوس میخوندم ذوق زده شدم و همون جا حفظم شد و دهها بار از حفظ نیز خوندمش
غزل ساده ، روان اما پرهیجانی ست !
دستت درد نکنه بخاطر حسن انتخابت
زیبا بود مثل همیشه
منتظر نظراتت هستم
زیبا بود مثل همیشه
منتظر نظراتت هستم
" تـــو "
دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ،
کلمه ی کـــوتاهی
کـــــ ـــ ـه برای گفتنش ..
جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و
ناتمـــــ ــــ ــام ماند ..
سلام سعیده
والنتاین مبارک
راستی دیشب یادم رفت بگویم
من باورت دارم
برای شعر و تبریکم نمی دانم چرا اسمم جا افتاده است
سلام !
از حسن انتخاب شما ممنونم
مرسی ....
موفق باشی
چه خوشگل بودا ! اولش فکر کردم از خودته گفتم باب ترکوند سعیده ! گرچه شعرهای تو هم دست کمی از این نداره اما اینم قشنگ بود. اصلا خودتم قشنگی
سعیده هی می ایم و می بینم همین است
دختر حرفت نمی اید ؟
شده ای ارمس ؟
ارمس را که می شناسی