من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
درباره من
بی دلیل آسمان ابریست
بی دلیل باران می بارد
بی دلیل دلتنگ شده ام
در این ازدحام فکر و قهر و دغدغه
بی دلیل شعر می گویم
ملامتم مکن
من که دریا نیستم
من تنها شاعری هستم تهیدست
که به بهانه ابرو باران و قهر
شوریده می شود
وشعر می گوید.
ادامه...
باورهایم همه خاکستری شده اندو دفتر خاطراتم همه غبار آلود من لبان نابینای مرده گورهای دور افتاده کویرم که سالهاست پشت کوهها گم شده ام من شبح مردی هستم که تا آخرین ایستگاه زندگی به انتظار جنازه خود نشسته است طوری دیگر میگویم من در تاریکزای مرگبار زندگی تو را گم کردم پشت شکست آرزوهایم فراموش شدم من آن زاغه نشین دشتهای بی احساس نگاهم مرا میشناسی؟ برای تو با تو بودن و عاشق ماندن همه چیز است و برای من همین کافیست!
سهم حماقت هایم را از چه کسی طلب کنم؟ سهم پشیمانی و هراس را چطور؟ سهم وجدان پریشان را چه؟ کاش همین بارانی که می گویی سیاهی هایم را سیاهی هایمان را بشوید.شاید به این ترتیب سهمم را بگیرم.
سلام خوبی سعیده جون؟ من بد نیستم فعلا دائم زیره بارونم می شناسی منو که ممنونم که خبرم کردی عزیزم آپت جالب بود ولی خدایی داری یه جورایی ۶ به بالا می نویسی ها
سلام عزیزم
خیلی نازگلی بود...
اما هیچ وقت وقت عشق ورزیدن سر نمی رسه این نظر منه...
قربانت یک آدم اینجوری!
باورهایم همه خاکستری شده اندو دفتر خاطراتم همه غبار آلود
من لبان نابینای مرده گورهای دور افتاده کویرم که سالهاست پشت کوهها گم شده ام
من شبح مردی هستم که تا آخرین ایستگاه زندگی به انتظار جنازه خود نشسته است
طوری دیگر میگویم من در تاریکزای مرگبار زندگی تو را گم کردم
پشت شکست آرزوهایم فراموش شدم
من آن زاغه نشین دشتهای بی احساس نگاهم مرا میشناسی؟
برای تو با تو بودن و عاشق ماندن همه چیز است و برای من همین کافیست!
سهم حماقت هایم را از چه کسی طلب کنم؟
سهم پشیمانی و هراس را چطور؟
سهم وجدان پریشان را چه؟
کاش همین بارانی که می گویی سیاهی هایم را سیاهی هایمان را بشوید.شاید به این ترتیب سهمم را بگیرم.
سلام ... ممنون که خبرم کردی ... آپ قشنگی بود
سلام!
آپم
بدو بدو بیا!
منتظرتم!
بدویی ها!
قربانت یک آدم اینجوری!
سلام سعیده جان. خوبی؟
خیلی زیبا بود.
آری ما سهم مان را گرفتیم. باید میدان را به دیگران داد.
موفق باشی
سلام.
آسمونت همیشه پر از ستاره باشه.
ممنون بهم سر زدی
روز به روز نوشته هات داره سطحش بالا میره و ادبی تر میشه
یه کمی هم به فکر ما بی سوادها باش
سلام عزیزم
من آپم
موفق باشی
دختری بود عاشق همه چیز ،عاشق شعرهای دفتر خود
عاشق دوستهای کودکی اش ،خنده های قشنگ مادر خود
عاشق شعرهای حافظ بود ، دوستدار مسافر سهراب
زیر لب عاشقانه های بنان، اهل موسیقی و لباس و کتاب
روسری های آبی تیره ، چادر ناشیانه ای بر سر
زیر پایش زمین خاکی و سرد ، توی فکرش جهان بالا تر
بوی گل، بوی نم نم باران ، مست می کردش و سبک می شد
فوری از لاک در می آمد و بعدمثل یک بچه صاف و رک می شد
گاه حتی تمام شبهایش ، به تماشای آسمان می رفت
آرزوی ستاره بودن داشت ، در خیالش به کهکشان می رفت
فکر می کرد می شود آدم ،یک عقاب بلند پا باشد
فکر می کرد ظرفیت دارد، عاشق مردم و خدا باشد
دخترک....بگذریم احمق بود ،شایدم...نه! دچار بیماری
مثلأ یک هراس مزمن داشت ،مثلأ یک جنون ادواری
آخرش را ولی نمی دانید ،که کجا رفت و با خودش چی کرد؟
دوستانش همیشه می گفتند ، آخه او چطور قاطی کرد؟
آخرش را درست فهمیدید ، قاطی ازدحام مردم شد
بین انباری از محبت و عشق ، مثل یک دانه سبک گم شد
با خودش عهد کرد بر گردد ، به همان روزهای بارانی
به همان خنده های از ته دل، به همان حال و روز انسانی
با خودش عهد کرد...بگذاریدباقی اش را خدا رقم بزند
آفتاب و ستاره بود و زمین!!!
دخترک رفت تا قدم بزند...
سلام خوبی
سعیده جون؟
من بد نیستم
فعلا دائم زیره بارونم
می شناسی منو که
ممنونم که خبرم کردی
عزیزم
آپت جالب بود ولی خدایی داری یه جورایی ۶ به بالا می نویسی ها
خوش به حال آسمان امروز که دلتنگی اش را بارید!
اما من فقط به بغضی فکر می کنم که سالهاست گلویم را می فشارد...
بگذار کمی نفس تازه کنم.
سلام
خوبی
حالت چطوری
زمستون خوبی داشته باشی
گلم
من اپم اگه تونستی بیا
منتظرم
لاگخوب و زیبایی دارین
موفق باشین