( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

باورت میشود چقدرتنهایم ؟!

وقتی گریبان ازل با دست خلقت میدرید

وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید

وقتی عطش طعم تو را با اشکهایش می چشید

من عاشق چشمت شدم , نه عقل بود و نه دلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن , دنیا همان یک لحظه بود

آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم , شیطان به نامم سجده کرد

آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو , نه آتشی و نه گلی

چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی !

                     

                          

من نه آدمم , نه گنجشک

تنها اتفاقی کوچکم

هر بار می افتم ..... دو تکه می شوم ؛

نیمی را باد می برد ,

نیمی را تویی که نمی شناسمت . !

شعر از دوست خوبم  یه روزی , یه جایی , یه کسی

نه اینکه نیستم , هستم

اما تو فکر کن نیستم ....

.

.