( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

برای عاشق شدن 

فرصت خوبی است 

و من 

به هزاره های قبل از خود باز می گردم . 

رنگها را در هم می آمیزم 

تا زیبا ترین رنگ 

طرح چشمهای تو باشد . 

ای عشق سالخورده ی من 

دستهایت را امتداد ده 

تا آن بالا 

شاید لحظه ای سبز ..... 

شاید طلوعی دوباره ..... 

از باغ می برند چراغانی ات کنند 

تا کاج جشن های زمستانی ات کنند 

ای گل گمان مبر به شب جشن می روی 

شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند 

پوشانده اند صبح ترا ابرهای تار 

تنها به این بهانه که بارانی ات کنند 

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند 

این بار می برند که زندانی ات کنند 

یک نقطه بیش بین رحیم و رجیم نیست 

از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند 

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست 

گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند . 

 

                                                       - فاضل نظری - 

سه چیز عاشقم می کند 

باران 

    باران 

         باران 

 

                  

  

شاید برکت به زمین باز گردد .... 

( البته تکراریه ولی شما به روی خودتون نیارین )

آوازی روی بال پرنده

که مرا

و تو را

عاشق کند

  - همین کافیست -

ما سهم دلتنگی مان را

از آسمان گرفته ایم .

دیگر نوبت گنجشکهای شاد است

و بارانی که فقط برای ما می بارد

در همین نقطه صفر دنیا ! 

دلم گرفته 

  دلم عجیب گرفته .... 

 

                                 

 

                  چرا هیچ کس برای من نماز حاجت نخواند ؟ !