آدمها برای اثبات حقارتشون کارای زیادی میکنن که یکی از اونها زیر آب زنیه یعنی با تخریب موقعیت دیگران سعی میکنن موقعیت خودشونو تثبیت کننن .
گالان اوجا میگفت درافتادن با حقیر ، حقارت می آورد .
توی پرانتز :
* کار امسال و پارسالت که نیست ، من که میدونم هزار جای وجودت واسه چی آتیش گرفته !
* آخه مردک اگه منم از ترفندهای دخترانه خودم استفاده کنم که هیچ احمقی حق رو به تو نمی ده . همینطور که تا حالا نداده.....
* بر خرمگس معرکه صلوات ! تو این گیر و دار تو دیگه چی میگی ؟ بابا قبول تو خیلی خوشگلی بچه ها فقط اینو نیگا کنین !!
* من رسما به آستانه انفجار رسیدم .
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست /
در افتادن با حقیر حقارت می آورد؟؟؟؟
کمی نا موافقم!!
راستی از آستانه انفجار تا پرواز تنها چند نفس باقیست!!
نمی خوام فضولی کنم اما خیلی مبهم بود و خیلی عصبانی... من چی بگم؟
سلام گلم خوبی؟
یه ذره با مطلبت مخالفم
بازم بیا اون ورا بای
سلام عزیزم خوبی؟
آره موافقم. وقتی به حقارت کسی پی ببری و باز هم باهاش در بیفتی ٬ اونو بیشتر از حقارت در میاری و خودتو کوچیک می کنی.
اگر سخن گفتن نقره است ٬ سکوت کردن طلاست
موفق باشی گلم
درست منظورت رو نفهمیدم!
مخاطبت کیه؟!
به هر حال من که از اینجور آدمهایی که گفتی متنفرم.
من به روز شدم((سلام))
خوشحال میشم بیای
سلام سعیده جونم
این دوره که همه از همدیگه نردبونی ساختن برای بالا رفتن بدون اینکه به فکر طرف مقابل باشن که ممکنه زیر پای اونا له بشن...
آدما خودخواه شدن
سلام
مطمئننی حالت خوبه ؟
در و پنجره رو وا کن یه کم هوا عوض شه عزیزم. مراقب گاز co2
باش.
این آقاهه کیه؟
من اصلا فوضول نیستما!
سلام سعید جان خوبی خو شی
ایول داستان با حالی بود
من اپم بیا پیشم
اگه میشه ائل بخون بعد نظر بده منو اینجا قصه میگم:
من برای سالها می نویسم سالها بعد که چشمان تو عاشق می شوند افسوس که قصه
مادربزرگ درست بود همیشه یکی بود و یکی نبود...........
یا حق
خدا جون , گرمی دست آدما , دروغیه
خدا جون , چشمای من , اسیر این شلوغیه
خدا جون , رنگو وارنگن آدما , جور واجورن
خدا جون , قولای این آدما کشک و دوغیه
من می خوام , دست نوازش بکشی روی سرم
من می خوام ترانه هاتو بشنوه , گوش کرم
خدا جون می خوام یه عاشقی باشم برای تو
که تو دستامو بگیری که دیگه هیچ جا نرم
خدا جون من پر از اشتباهمو و پر از بدی
چرا پس راه درستو , تو نشونم نمی دی ؟
خدا جون , گم شدم اینجا , نکنه ندیدمت ؟
آخ خدا جون , من دارم میشم شبیه خط خطی
من دارم حل میشم اینجا , دارم عادت می کنم
من دارم به هر کسی , عرض ارادت می کنم
این مترسکا دارن , قلبمو , آتیش می زنن
آره من دارم , همین ها رو زیارت می کنم
خدا جون , نمی کشی دست نوازش رو سرم ؟
پس چرا بهم نمی گی که کنارشون نرم ؟
آخه عشقی , که دارن این آدما , قلابیه
شایدم گفتی بهم , من نشنیدم , که کرم ...
کاشکی بارون , منو میشستو و میبرد از رو زمین
من می خوام تازه بشم , خب تازگی , یعنی همین
خدا جون , چیز زیادی دارم از شما می خوام ؟
خدا جون , تورو خدا , یه کم با من حرف بزنین ...