من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
درباره من
بی دلیل آسمان ابریست
بی دلیل باران می بارد
بی دلیل دلتنگ شده ام
در این ازدحام فکر و قهر و دغدغه
بی دلیل شعر می گویم
ملامتم مکن
من که دریا نیستم
من تنها شاعری هستم تهیدست
که به بهانه ابرو باران و قهر
شوریده می شود
وشعر می گوید.
ادامه...
سلام خوبی؟ چی بگم.خیلی عمیقه بستگی داره چه جوری بهش نگاه کنی. مثلا می شه گفت در جوانی باید تنها باشی! . . . من با چهارمین سوال سخت آپم ممنون می شم بیای
آمنه
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 ساعت 02:20 ب.ظ
ما نیز دلمان شراب ناب شیراز می خواهد. و رفتن و گذر کردن که بخش بزرگی از زندگی مان شده .
مسیح
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1387 ساعت 04:01 ب.ظ
سلام سعیده جان دوست دارم خودمو خفه کنم(به همراه کامپیوترم و قالب شما)! آخه این چه قالبیه؟! تو خیلی از نماشگرا کامل باز نمیشه قسمت نظراتش میافته سمت راست تصویر که توی نمایشگر نمیافته کلی با تنظیمات کامپیوترم ور رفتم تا تونستم بعد از این همه مدت کامنت بذارم! دارم از خجالت میمیرم! به خاطر همه ی نظراتت یه دنیا ممنونم امیدوارم منو ببخشی به خدا اگه میتونستم زودتر کامنت میگذاشتم و اما نوشته ی کوچولوت: ساده، زیبا،پر محتوا و گیرا بود(همه رو بدون اغراغ گفتم). ونوشته ی قبلی:(همه رو اینجا مینویسم که ببینی) منم با اینکه همش یه ساله از دبیرستان رفتم دلم برای حال و هواش یه ذره شده.بوی سنجد رو احساس میکنم.دعای قشنگیه.... دوست داشتم به جای همه ی نیومدن های ناخواستم کامنت بذارم دیگه باید برم سعیده جان به بزرگی خودت ما رو عفو کن سعی میکنم جبران کنم شاد و موفق باشی....
به کلبه تنهایی منم سر بزن سلامم را تو پاسخ گوی،در بگشای بیا بگشای در،دلتنگم حریفا!میزبانا!میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آوردو گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
و حتما در یک روز بهاری؟؟؟؟
همین
خوب لابد کافیه دیگه چون شراب رو که زدی دیگه ... آره واقعا کافیه
همین
آدم اگه شراب بخوره دیگه نمی تونه درست راه بره ....:)
سلام
خوبی؟
چی بگم.خیلی عمیقه بستگی داره چه جوری بهش نگاه کنی.
مثلا می شه گفت در جوانی باید تنها باشی!
.
.
.
من با چهارمین سوال سخت آپم
ممنون می شم بیای
ما نیز دلمان شراب ناب شیراز می خواهد.
و رفتن و گذر کردن که بخش بزرگی از زندگی مان شده .
آفرین!سعیده ی من!
همین!
گل در بر و می در کف و .....
سلام عزیزم. خوبی؟
من آپم
منتظرم.
موفق باشی
سلام سعیده جان
دوست دارم خودمو خفه کنم(به همراه کامپیوترم و قالب شما)!
آخه این چه قالبیه؟!
تو خیلی از نماشگرا کامل باز نمیشه
قسمت نظراتش میافته سمت راست تصویر که توی نمایشگر نمیافته
کلی با تنظیمات کامپیوترم ور رفتم تا تونستم بعد از این همه مدت کامنت بذارم!
دارم از خجالت میمیرم!
به خاطر همه ی نظراتت یه دنیا ممنونم
امیدوارم منو ببخشی
به خدا اگه میتونستم زودتر کامنت میگذاشتم
و اما نوشته ی کوچولوت:
ساده، زیبا،پر محتوا و گیرا بود(همه رو بدون اغراغ گفتم).
ونوشته ی قبلی:(همه رو اینجا مینویسم که ببینی)
منم با اینکه همش یه ساله از دبیرستان رفتم دلم برای حال و هواش یه ذره شده.بوی سنجد رو احساس میکنم.دعای قشنگیه....
دوست داشتم به جای همه ی نیومدن های ناخواستم کامنت بذارم
دیگه باید برم سعیده جان
به بزرگی خودت ما رو عفو کن
سعی میکنم جبران کنم
شاد و موفق باشی....
کاملاْ موافقم ... هم با شرابش هم با راه رفتنش ...
به کلبه تنهایی منم سر بزن
سلامم را تو پاسخ گوی،در بگشای
بیا بگشای در،دلتنگم
حریفا!میزبانا!میهمان سال و ماهت
پشت در چون موج می لرزد
تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش
بر من شوق زیستن داد
دلم برای کسی تنگ است
که آفتاب صداقت را به میهمانی
گلهای باغ می آوردو گیسوان بلندش
را به باد می داد و دست های سپیدش
را به آب می بخشید
و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند
آسمون دلت آبی و لبت خندان
سلام عزیزم
سراغی خبری از ما نمی گیری
دوست داشتی یه سر بزن دوستم به روزم
در ضمن منم با تو موافقم