تابستون گذشته یه روز بر حسب اتفاق یه موش سیاه تپل خوشگل اومد تو مرکز ما . اونقدر دوست داشتنی بود که وقتی رو دو تا پاهاش می ایستاد و زل می زد بهت ، دلت میخواست بری ماچش کنی . شده بود تنها رفیق من تو این ساختمون بی رفیق ! کم کم بهش عادت کرده بودم . اما از اونجایی که بودن موش تو یه آزمایشگاه میکروبشناسی همیشه خطرناک بوده و هست ، باید می کشتیمش . نیم کیلو سم موش به خوردش دادیم و هر روز سرحال تر میشد . آخر سر با لنگه کفش زدن تو سرش و طفلکی مرد !
حکایت عشق ، حکایت همین موشه است . هر اندازه ملوس و دوست داشتنی ، هر چقدر بهش عادت کرده باشی ، آخر سر باید با یه لنگه کفش بزنی تو سرش !
سلام سعیده جان.
آره. باید بگم که دوست داشتن برتر از عشقه. لا اقل لنگه کفش نداره و صادقانه تره.
موفق باشی
موافق نیستم
عشق هر چی بزرگتر میشه آدم بیشتر رشد می کنه
مگه اینکه
چیز دیگه ای رو اسم عشق روش بذاری.
سلام
می دونی بی معرفتا رو می گیرن؟
به نبودنم عادت کردی یا می خوای به بودنم عادت نکنی که آپ می کنی خبرم نمی کنی
اومدم بگم آپ کردم ولی حالا که تو خبرم نکردی منم نمی گم که بیای
منتظرتم
خوبی/
می خوام برم کیف المانیه رو بخرم
یه خبر جدید بود
زودی بیا
دلم برات تنگ شده ها
سلام
راستی در مورد آپت هم موافقم
البته به نظر من تا عادت نکردی باید بکوبی تو سرش نه با دمپایی یا لنگه کفش بلکه با آجر
هه هه
باهال بود
بیا بدو دیگه
سلام سعیده
موش؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!
اسمش و که میاری تنم مور مور میشه
چه طوری توی موش حکایت عشق و دیدی؟؟؟!!!!!!!!!
سلام عزیزم
میگم قبلا مهربونتر بودیا ! الان یه ذره درصد خشونتت افزایش پیدا نکرده ؟
چرا سه کامنت آنهم خالی؟!
سلام
خوبی؟
معلومه تجربه داری ها...
خدا کنه با لنگه کفش تو سر ما نزنن
ببخشید دیر اومدم
راستی من آپم
فعلا...
سلام
عاقبت دوری رویش قسمتم شد...
سر میزنی؟
فعلا که هر جا چشم می دوزی این عشقه که با لنگه کفش داره می زنه تو سره همه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
لنگ کفش در رابطه با عشق جواب نمی ده! باید از چیزای بزرگ تری استفاده کنی!(البته بزرگتر و محکم تر!!)
ای قاتل
آخه چه جوری دلتون اومد به این وضع فجیع بکشینش؟
یعنی با شوهرتم می خوای همچین برخوردی داشته باشی.
و این نهایت بی معرفتیه