وقتی شعری کامل نمی آید یعنی واقعه کامل نشده هنوز ، زور هم بزنی فایده ندارد تصنعی می شود ، دیگر معجزه نیست که منتظر آمدنش باشی . باید صبر کنی تا در لحظه ی خودش ، خودش بیاید وگرنه همه چیز خراب می شود . رسالت شاعر درک همین لحظه است و محکم نگه داشتنش وگرنه از دستش هم که بدهد معجزه از دست رفته است .
حالا اینکه چقدر باید صبر کنی چیزی خارج از کنترل توست . خودش بهتر می داند کی بیاید .
گفتم که ؛ شاعر اگر شدی باید دلت بزرگ باشد و تحملت بی حد ! آنوقت است که پاداش کارت را می گیری و این ، آنقدر ناگهانی است که با آمدنش گاهی روحت را تکان می دهد حتی !
و اینکه هیچ شعری ناقص نمی ماند ، کامل می شود بالاخره ....
الگوهایی بسیار قدیمی را تبلیغ کردهای رفیق/.
این چیزایی که می گم شاید خیلی بیربط باشه ولی نوشته تو من و به یادش انداخت.
من زیاد به شعر علاقه نداشتم ولی آشنایی با یک شاعر خوب من و علاقه مند کرد به شعر.
به نظر من شاعرا همشون تو دنیای احساس خودشون غرق بودن ولی آن شخص این طور نبود و خیلی منطقی به همه چی نگاه می کرد و من همش بهش می گفتم تو که انقدر بی احساسی چطور شعر می گی .... شرح مفصل داره
سرت و درد نمی یام
موفق باشی
سلام سعیده جان. خوبی؟
ممنونم. امیدوارم توی این یک سال ٬ دوست
بدی نبوده باشم.
آپت فوق العاده زیباست. واقعیت هم همینه.
موفق باشی
سلام...
یه دوستی میگفت باید خودش بیاد تا بشه گفت بهش شعر...
گاهی نیمه ها کامل ترین هستند...
همین.
درست مثل میوه که خودش وقتی رسید از درخت میوفته!
برای هر کاری مثل شاعری یک دل بزرگ می خواد حتی نویسنده شدن .
بعضی وقتها شاعری را از پایین دیدن را می شود به دل بزرگ نسبت داد ؟
سلام مرسی که پیشم اومدی
باعث دلگرمیم شدی سعی میکنم خدا رو پیداش کنم
راستی من لینکت کردم
موفق یاشی سعیده جان
یعنی واقعا همه شعرها یه روزی کامل می شوند وهیچ کدوم ناقص باقی نمی مونه؟
چه خوب!