-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 دیماه سال 1387 20:57
فکرش را بکن ، مردم بیچاره صبح از خواب بیدار می شوند می بینند یک پیامبر تازه ایستاده روبرویشان با یک خدای تازه و اصرار دارد که به همه بگوید همه ی کارهایتان تا حالا احمقانه بوده است . چه حالی پیدا میکنند آدمها وقتی همه ی اعتقاداتشان ، باورهایشان زیر سوال می رود ، نفی می شود . مگرمی شود آدم به همین راحتی خدای خودش را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 آذرماه سال 1387 23:40
برای عاشق شدن فرصت خوبی است و من به هزاره های قبل از خود باز می گردم . رنگها را در هم می آمیزم تا زیبا ترین رنگ طرح چشمهای تو باشد . ای عشق سالخورده ی من دستهایت را امتداد ده تا آن بالا شاید لحظه ای سبز ..... شاید طلوعی دوباره .....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 آذرماه سال 1387 17:02
از باغ می برند چراغانی ات کنند تا کاج جشن های زمستانی ات کنند ای گل گمان مبر به شب جشن می روی شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند پوشانده اند صبح ترا ابرهای تار تنها به این بهانه که بارانی ات کنند یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانی ات کنند یک نقطه بیش بین رحیم و رجیم نیست از نقطه ای بترس که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1387 21:24
سه چیز عاشقم می کند باران باران باران شاید برکت به زمین باز گردد ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 آذرماه سال 1387 21:40
( البته تکراریه ولی شما به روی خودتون نیارین ) آوازی روی بال پرنده که مرا و تو را عاشق کند - همین کافیست - ما سهم دلتنگی مان را از آسمان گرفته ایم . دیگر نوبت گنجشکهای شاد است و بارانی که فقط برای ما می بارد در همین نقطه صفر دنیا ! ادامه مطلب ... -->
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1387 21:33
دلم گرفته دلم عجیب گرفته .... چرا هیچ کس برای من نماز حاجت نخواند ؟ !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 15:03
چهل شب که هیچ چهل سال هم بشکنی ام باز چله نشین کوی تو ، منم . باورم را توی دست همین پنجره ها کاشته ام سبز می شوم حتی کنار همین شکستنهای نوبرانه حتی کنار همین یأس مردد دامنم برای روز مبادای گنجشکها پر از خرده های نان است می دانم هنوز زمستان تمام نشده ، بهار خواهد آمد . گاهی حکمت آنقدر پیچیده است که در برابرش فقط می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 آبانماه سال 1387 21:16
خورشید مرده بود و هیچکس نمی دانست که نام آن پرنده ی غمگین کز قلبها گریخته ، ایمان است .... ( فروغ فرخزاد ) - آلرژی اگر سالی دو سه دفعه به سراغ من نیاید که دلخور می شوم . - این روزها آمده و فعلا برای رفتن مردد است ! - حالت تهوع های اخیر من اما از بیماری نیست ، حالم از مردم این زمانه بهم میخورد.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 آبانماه سال 1387 23:18
هیچ حادثه ای تکان دهنده تر از این نیست که قلبت بلرزد . برو برای خودت حادثه نساز من دوست ندارم عاشق بشوم !
-
قیصر امین پور :
چهارشنبه 8 آبانماه سال 1387 14:57
اما چرا هی هر چه اتفاقی قندان و استکان ها را در سینی می چینم یا هر چه کفشهایم را ... جفت می شوند در گوش من دیگر صدای زنگ نمی آید ؟ ------------------------------------ از تمام رمز و رازهای عشق جز همین سه حرف جز همین سه حرف ساده ی میان تهی چیز دیگری سرم نمی شود من سرم نمی شود ولی ... راستی دلم که می شود ! (( یادش گرامی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 آبانماه سال 1387 14:56
... که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه بر آرد اربعینی منتظرم باران ببارد ... شیخ بر ایمان ما طعنه اگر زد چه باک کافر شیخیم ما ، لیک مسلمان ِ دوست
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1387 20:53
وحیده تولدت مبارک
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1387 21:21
می نویسم نه مثل تو ولی مثل تو خودم را گول میزنم که انگار شاعرم ...! توی پرانتز : ۱. نوشتنم هی میاد هی میره ... تکلیفش رو با من روشن نمی کنه . ۲. یک ششم مردم کره ی زمین گرسنه اند . ۳. هوا سرد شده . ۴. چرا مردم نمی دانند که لادن اتفاقی نیست ؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 مهرماه سال 1387 20:53
در دنیا تنها انسانهای معدودی دارای قدرتند ؛ همان ها که توانسته اند دنیای درونشان را زیر و رو کنند .... پ ن : نوشتنم نمیاد ....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 مهرماه سال 1387 10:37
هفت سنگ یادت هست ؟ بچه های امروز نه بوی کوچه ی خاکی را می فهمند نه هفت سنگ را نه تیله های هزار رنگ را ...... بچه های امروز بدون عینکهای دودی شان توی کوچه نمی روند ...... تو هنوز هفت سنگ یادت هست ؟
-
سفرنامه
شنبه 6 مهرماه سال 1387 11:49
ما امروز به قصد سفر سوار هواپیما شدیم و البته این آقای راننده چه بد رانندگی می کرد و هی هواپیما را می برد توی دست انداز و ما دل وروده مان می آمد توی دهنمان که نگو . البته شاید تقصیر راننده نبود و هواپیما خراب بود چرا که اینقدر صداهای عجیب از همه جایش می آمد که ما احساس امنیت نکنیم ! ولی یک کم که گذشت صداها قطع شد و ما...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 مهرماه سال 1387 19:59
.... آنقدر برای نخلهای سوخته و چاههای سربزیرت شعر گفته اند که من واژه کم می آورم بگذار ساده صدایت کنم آنگونه که دوست دارم آنگونه که شاید شاید شاید دوست داشته باشی علی .... ـ علی زخم شمشیر را نفهمید و ما علی را .... ( دکتر علی شریعتی ) ـ
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 شهریورماه سال 1387 12:53
یکم : بادبادکی از من ساختی تا همیشه سر به هوایت باشم . دوم : در آسمانی رها شده ام که نهایت ندارد .....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1387 23:26
چون باران باش و مپرس پیاله ی خالی از آن کیست ....
-
این روزها تلخند .
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1387 16:01
۸۸/۸/۸هم داره میرسه و ما هیچ غلطی نکردیم ! موضوع از این قراره که ۷/۷/۷۷ ما دانشجو بودیم ، من و مریم . همون روز به هم قول دادیم که ۸/۸/۸۸ دوباره همدیگه رو ببینیم با این شرط که .... ( خیلی کارا قرار بود بکنیم ) . یه چند روزی از مریم خبری نداشتم تا همین چند ساعت پیش که پیغام داد : ۸/۸/۸۸داره میرسه و ما هیچ غلطی نکردیم !...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 شهریورماه سال 1387 13:40
عشقهای قدیم را کنار طاقچه می گذاریم تا فراموش نکنیم عشقهای جدید را توی گلدانهای تازه آب زده می کاریم ... *** آنکه دور زندگی مان می پیچد ؛ پیچک کنار حیاط است ! پ.ن: شاید غزلی گفتم ، با قافیه ی چشمم !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 22:54
خودم قبول دارم کهنه شده ام آنقدر کهنه که می شود روی گرد و خاک تنم یادگاری نوشت ! حرف حساب ندارم که فقط ، آبم با روزگار توی یک جو نمی رود انگار از این که بگذریم دنیا بر وفق مراد است به جان شما !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1387 13:24
این روزها از دست خودم عصبانی ام . فعلا همین ....
-
....
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1387 00:00
می دانم می آیی من گلدانها را آب داده ام شیشه های پنجره را شسته ام و قلبم را فرستاده ام سر کوچه تا تو بیایی . دفترم بوی طلوع می دهد ، و این شعر تازه ام را به نام تو ثبت می کنم . آمدن که واژه ی غریبی نیست ، نازنین !
-
با آمدن تو لحظه بارانی شد ...
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 15:01
وقتی شعری کامل نمی آید یعنی واقعه کامل نشده هنوز ، زور هم بزنی فایده ندارد تصنعی می شود ، دیگر معجزه نیست که منتظر آمدنش باشی . باید صبر کنی تا در لحظه ی خودش ، خودش بیاید وگرنه همه چیز خراب می شود . رسالت شاعر درک همین لحظه است و محکم نگه داشتنش وگرنه از دستش هم که بدهد معجزه از دست رفته است . حالا اینکه چقدر باید...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1387 20:05
دور از دست ! در انتظار کدام واژه ای تا به حرمت عشق سوگند یاد کنی ؟ این روزها حوصله دلم چه زود سر می رود ...
-
پراکنده گویی
جمعه 1 شهریورماه سال 1387 00:40
* شدم شبیه جودی ابوتی که بابا لنگ درازشو سگها خوردن ! *چه حالی پیدا میکنی وقتی یه ساعت تمام علاف دانلود یه برنامه کوفتی باشی ، مونده ده درصد آخرش یهو برق قطع شه ؟؟ منم دقیقا همین حال رو داشتم امروز ! * * اگه نفری یه لامپ اضافه رو خاموش میکردین برق ما قطع نمی شد . * من دلم بارون میخواد * و همچنین یک عدد ژیلا ! * این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1387 00:04
کودکیهایم را جایی همین گوشه کنارها گم کرده ام ...
-
وااااای !
دوشنبه 28 مردادماه سال 1387 15:38
ما در همین یکی دو روزه کشف کردیم که چقدر اعتقادات مذهبی دوستان جوانمان ضعیف است و یا اینکه شاید هیچ کدامشان کارمند نیستند که فرق روز تعطیل را از غیرتعطیل تشخیص بدهند و مناسبت تعطیل بودن یک روز را ایضا . و اینگونه شد که هیچ کس ندانست دیروز تعطیل بوده و چرا تعطیل بوده اصلا و همه گمان کردند ما تولد شخص خاصی را به او...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 مردادماه سال 1387 00:08
یکم : هر چند به من اعتبار چندانی نیست تا عاشقیم قرار چندانی نیست ما با هم از این بادیه ها میگذریم دلتنگ نشو ، نه ، کار چندانی نیست. دوم : تولدت مبارک .... راستی شعر مرا میخوانی ؟ پ.ن : منظورم نیمه شعبان بود ( قابل توجه دوستان عزیز )