( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

( هذیان های شبانه ی دختری که خوابش نمی برد )

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

... برزخ ...

امسال اردیبهشتم در برزخ گذشت!
فقط خدا می داند
بعد از این در بهشت خواهم بود
یا
در جهنم...


افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت

(وحیده)

این روزها هر چقدر زندگیمو مرور میکنم ، دلیل اتفاقاتی که برام افتاده بیشتر از اونکه قانعم کنه ، سرگیجه هام رو بیشتر میکنه ......

.......

من کجای زندگی ایستاده ام ؟؟؟

.

.

.

خسته ام ، خیلی خسته ....

 

غیرت ملی !!!

 

پایتخت نشینان متعهد و مسئول دل نگران کم آبی و خشکسالی شده اند ! ....

ما هشت سال بی آب و خشک را گذراندیم و هیچ عزیز دلسوزی حتی نفهمید .... آب که از سر ما گذشته ، شما فکری به حال خودتان بکنید برادران !

 

قیصر امین پور :

 

چه اسفندها....آه !

چه اسفندها دود کردیم !

برای تو ای روز اردیبهشتی

که گفتند این روزها می رسی

                                      از همین راه !

 

 

آنقدر زمانه با دلم بد تا کرد

تا بالاخره دل مرا تنها کرد

تنها شدم و جهان تماشایی شد

آنگاه تو را برای من پیدا کرد !

 

سهراب سپهری

 

شراب  باید خورد

و در جوانی یک سایه راه باید رفت

همین ....

 

شرشر بارون و صدای رعد و برق و جیغ و داد دخترای دبیرستان کنار بیمارستان  ..... اونقدر سرو صدا کردن که دلم میخواد کنارشون بودم . رفتم تو حال و هوای دبیرستانی خودم . اون وقتها بیشتر بارون می اومد . روزهای دبیرستان پر بود از خاطره های بارونی....

امروز که خارج از ساعت اداری توی اتاق کارم پشت میکروسکوپ نشستم ...از شرایطم راضی ام ؟؟؟!!

یاد پیرزنی افتادم که چند روز پیش دعام می کرد : الهی هر جا بری یه درخت جلو پات سبز شه ...

نمی دونم یعنی چی ولی دعای قشنگیه ......

پنجره بازه ... بوی سنجد تمام اتاق رو پر کرده ......

 

توی پرانتز : من هنوز هم به معجزه ایمان دارم و به خدایی که همین نزدیکیست ...

 

...بالهای تازه...

در انتهای بن بست نیز راه آسمان باز است.
.
.
.
تو
پرواز کردن را بیاموز!!!

(وحیده)

 

                  این نیز بگذرد .....

 

بهار ....

 

نم نم بارون و بوی یاس و عطر سنجد ....

دوباره عاشق شدم !

 

...دنیای عجیبی است...

خدا را چه دیده ای!
.
.
.
سیب تا به زمین بیافتد
هزار بار می چرخد.

(وحیده)

 

 نمی دانم تو به پابوس خواب من آمدی

 یا من

 به پای بوسه های تو ...

 

؟

 

  خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن ؟

 ..

 ..

..

تا ببینیم سر انجام چه خواهد بودن !

 

 

  آرام تویی

              دام تویی

                        دانه تویی ... تو !

 

جشن بیکران

 

وقتی بهار می آمد ، حتی بهار کاذب ، دیگر مشکلی وجود نداشت جز اینکه کجا می شود شاد تر بود . تنها چیزی که می توانست سرتاسر روزی را ضایع کند این و آن بودند واگر می توانستی به کسی وعده دیدار ندهی ، روز بی حد و مرز می شد . این و آن همیشه شادمانی را محدود می کردند ، جز مشتی انگشت شمار که همان قدر خوب بودند که بهار ...

 

 - ارنست همینگوی -

 

     

        ناگهان ،  یک روز بزرگتر شدم ....

 

 

 

عجب هوای درخشانی ... بوی باران می دهد .

زنده بمانم ، صد سال دیگر یک قطره باران دیگر دوباره عاشقم می کند ....

 

همین امشب که خنجر ماه رفته بود توی دل آسمون شب

دوباره هوای عاشقی به سرم زد ....

آی با توام نیمه همیشه خاموش دل ... !

 

حاجت

 

چشمهایت سیراب سراب

و نگاهم ،

تاول زده از تابش تشنگی

برویم دعای باران بخوانیم

 تو با دل من

من با دل تو

باور کن با لبخند چترهامان بر می گردیم .

 

شعر از سید علی میر باذل

هذیانهای شبانه دختری که خوابش نمی برد !

.............

حادثه ناگهان بود

شگفت ...

چشمهایی که حادثه می سازند

حرفهایی که ناتمام ماند

و کلامی که در انتها شنیده شد ....

- سلام

- من خسته ام . تمام دیشب را نخوابیدم انگار ،

آیه چندم زندگی بودیم ؟

- ما تمام سی جزء را خواندیم .

سوره آخر والفجر بود ؟

- نه ، والشمس و الضحی ...

...

ساعت یازده خوب است

- امروز ساعت یازده نداشتیم

فردا بهتر است ، یک خودکار به من می دهی ؟

- شما حالتان خوب نیست ، به پزشک نیاز دارید !

- من فقط خسته ام ، تمام دیشب را نخوابیدم انگار .

چقدر از این ارتفاع من بلندترم

چقدر تو بلندی !

- تو هم مثل من از هجوم ملخها می ترسی ؟

ملخها مزرعه را ویران می کنند .

- من دلم درخت سیب می خواهد

من فقط دو شاخه زیتون دارم .

- آیه آخر هم تمام شد .

فردا چقدر بهتر است

- من هنوز خسته ام ، تمام دیشب را نخوابیدم انگار .

بلند شو . یک فنجان چای بخور با کمی خاطره امروز !

- بیا به آسمان اعتماد کنیم . من امروز یک سینه سرخ دیدم .

- چه فکر خوبی ..

فردا به آسمان اعتماد می کنیم .

 

 

- این شعر هیچ مخاطب خاصی نداره -

 

دوستت دارم

همچنان که مادران کودکانشان را

دوستت دارم

همچنان که کودکان مادرانشان را

دوستت دارم

همچنان که آسمان اولین ستاره اش را

دوستت دارم

همچنان که

                   تو مرا !

انتظار

 

 

بیهودگی زمان

خستگیهای مدام

.......

این دور چندم است

که زمین چرخید

و تو نیستی ؟ !

باور کن خسته ام

از این فصلها که بی تو گذشت

از این معجزه ها

که نمی کنی و

من هنوز منتظرم !

.....

تو فکر میکنی پنجره ها

رو به رویتی تازه

باز می شوند ؟

.....

این ستاره ها نقره ای نیستند

ماه را

برای من بیاور .

 

 

حکایت ..

       

 

میخواهم داستان زندگیم را برایتان بگویم

تا شما نیز بدانید که روزی روزگاری شخصی بود به نام من :

یکی بود ، یکی نبود ...... 

........

با درد کشان هر که در افتاد بر افتاد

 

آدمها برای اثبات حقارتشون کارای زیادی میکنن که یکی از اونها زیر آب زنیه یعنی با تخریب موقعیت دیگران سعی میکنن موقعیت خودشونو تثبیت کننن .

گالان اوجا میگفت درافتادن با حقیر ، حقارت می آورد .

توی پرانتز :

* کار امسال و پارسالت که نیست ، من که میدونم هزار جای وجودت واسه چی آتیش گرفته !

* آخه مردک اگه منم از ترفندهای دخترانه خودم استفاده کنم که هیچ احمقی حق رو به تو نمی ده . همینطور که تا حالا نداده.....

* بر خرمگس معرکه صلوات ! تو این گیر و دار تو دیگه چی میگی ؟ بابا قبول تو خیلی خوشگلی بچه ها فقط اینو نیگا کنین !!

* من رسما به آستانه انفجار رسیدم .

آوارگی کوه و بیابانم آرزوست /

 

رهایی ...

 

پشت ترافیک کلان شهر قلبت گم شده بودم . در ازدحام آدمهای بی سر و ته !

آه ...... اینهمه آلودگی آزارم میدهد !

من هوای پاک میخواهم !